مآخذ: کتاب متافیزیک و چشم سوم، تآلیف مطلب برازنده، انتشارات نوید
هر یک از چاکراها از لحاظ فیزیکی و متافیزیکی با بخشهای مختلف و عملکردهای متفاوتی از وجود انسان در ارتباط هستند. به عبارت دقیقتر، هر یک از چاکراهای اصلی با ساختار و عملکرد تمام کالبدهای هفتگانه انسان در ارتباط است. چشم سوم نیز با آناتومی و فیزیولوژیِ جسم و پاراآناتومی و پارافیزیولوژیِ روان و روح در ارتباط است. ارتباط آجنا با جسم فیزیکی را از نظر اهمیت میتوان به سه بخش تقسیم نمود: اول غدد درونریز، دوم سیستم عصبی، سوم سایر ارگانها. در بخش اول، چشم دل بهطور مشخص با غدهی پینهآل و غدهی هیپوفیز در ارتباط است. در بخش دوم با سیستم عصبی مرکزی و بهطور دقیق با مغز و بخش گردنی نخاع ارتباط دارد. حواس پنجگانه نیز با آجنا مرتبط است. در بخش سوم میتوان از چشمها، گوشها، بینی و سینوسهای پیشانی، گونه و بینی نام برد. برخی اعتقاد دارند که چشم سوم با سیستم ایمنی نیز در ارتباط است. عدهای دیگر معتقدند که سیستم ایمنی به چاکرای شمارهی یک مربوط میشود. به یاد داشته باشید که اعصاب و غدد درونریز از مهمترین بخشهای جسم فیزیکی میباشند، چون تمام عملکردهای فیزیکی از بُعد مادی در نهایت به این دو بخش برمیگردد، در اصل این دو بخش رهبر و مسؤول کنترل و هدایت تمام اعمال فیزیکی در جسم میباشند. تمام فعل و انفعالات فیزیکی توسط اعصاب و غدد درونریز تنظیم میشوند. این دو بخش مکمل یکدیگر میباشند.
همانطور که گفتیم در سطح آناتومیک وفیزیولوژیک هر چاکرا با قسمتی از سیستم عصبی و غدد درونریز در ارتباط است. هرچند که چـاکراها به تناسب محل قـرار گـرفتنشان با بخشهای مختلفی از جسم فیزیـکی در ارتباطـند، ولـی ارتباطشان با غدد درونریز بسیار حایز اهمیت است. بهطوری که بین چاکراها و غدد درونریز ارتباطات و تأثیرات متقابل وجود دارد. به عبارت دیگر هر چاکرا دارای یک معادل فیزیکی مشخص در کالبد فیزیکی است. معادل فیزیکی چاکرای آجنا غدهی پینهآل (غدهی صنوبری) است. البته برخی اعتقاد دارند که معادل این چاکرا غدهی هیپوفیز است و غدهی پینهآل را به چاکرای شمارهی هفت ارتباط میدهند. از آنجا که چشم سوم به وسیلهی عنصر نور کنترل میشود و با توجه به ساختار و عملکرد غدهی پینهآل به نظر میرسد که چشم سوم در ارتباط با این غده باشد.
غدهی پینهآل برای بیش از دو هزار سال موضوع مطالعات فلسفی بوده است. همچنین پزشکان و دانشمندان تا مدتها دربارهی عملکرد دقیق آن سردرگم بودهاند. به هرحال امروزه آخرین مطالعات پزشکی نشان میدهد که غدهی پینهآل در تواناییهای روحی انسان نقش مهمی دارد. از بین ارگانهای بدنِ انسان هیچ ارگان دیگری به اندازهی غدهی پینهآل در جهت تکامل دچار تغییر و تحول نشده است.
تحقیقاتی که روی فسیلهای به جا مانده از اعصار گذشته انجام شده، نشان داده است که غدهی پینهآل مانند یک چشم فیزیکی سوم عمل میکرده، که به نور و تاریکی حساس بوده است. این واقعیت دربارهی گونههای منقرض شدهای مانند «برونتوساراس» و سایر مهرهداران دوزیست ابتدایی اثبات شده است. حتی امروزه در حیوانات پستتر مانند قورباغه، غدهی پینهآل، نور را حس میکند. در جریان تکامل گونهها از خزندگان تا پرندگان، حیوانات و سرانجام انسان، سلولهای حسگر غدهی پینهآل، به وسیله سلولهای دیگر جایگزین شدهاند و در تکامل یافتهترین مهرهداران مانند انسان دیگر اثری از سلولهای گیرندهی نور در غدهی پینهآل به جا نمانده است.
در پستانداران غدهی پینهآل تقریباً در وسط مغز قرار گرفته است. این غده به رنگ سفید و به شکل میوهی کاج است. در انسان این غده به نسبت بلندتر است و حدود 100 میلیگرم وزن دارد. بعد از بلوغ، این غده با فرآیند رسوب کلسیم سفت میشود اما عملکرد آن تغییری نمیکند. سالها پیش دانشمندان کشف کردهاند که در پسران جوان دچار تومورهای اطراف غدهی پینهآل، رشد زودرس اندامهای تناسلی روی میدهد، درحالیکه در پسران دچار تومورهای غدهی پینهآل، تکامل صفات ثانویه جنسی به تأخیر میافتد. علت این است که تومورهای اطراف غدهی پینهآل عملکرد آن را مهار میکنند. درحالیکه وقتی خود غده دچار تومور شده است، فعالیت آن بیشتر از حد عادی است و بنابراین رشد جنسی را به تأخیر میاندازد.
یکی از فیزیولوژیستهای مشهور در آزمایشگاه نشان داده است که غدهی پینهآل یک ساعت بیولوژیک حساس است که با استفاده از ریتم روزانهی انرژی عصبی، ترشح غدد درونریز را تحریک میکند. این فعالیت عصبی تحریک کننده توسط نور ایجاد میشود. او همچنین کشف کرده است که غدهی پینهآل هورمون ملاتونین تولید میکند، این هورمون در هیچ ارگان فیزیکی دیگری تولید نمیشود. ملاتونین علاوه بر تأثیراتش بر رنگدانه ملانین در پوست، در زنان باعث کاهش اندازه تخمدانها و افزایش مدت سیکل قاعدگی ماهانه میشود. بهطور کلی این هورمون عملکرد جنسی انسان را کاهش میدهد.
غدهی پینهآل فقط در هنگام تاریکی، هورمون ملاتونین تولید میکند، پس از گذشت شش ساعت از تاریکی اندازهی غدهی پینهآل افزایش مییابد و برای تولید ملاتونین فعال میشود. وقتی روشنایی دوباره پدیدار میشود تولید ملاتونین کاهش مییابد. این پدیده، مشابه عملکرد غدهی هیپوفیز است که هورمون آدرنوکورتیکوتروپ را بین ساعت سه تا شش صبح تولید میکند. این هورمون فعال کنندهی غدد آدرنال (فوق کلیوی) است. غدهی پینهآل که در دنیای مدرن، عملکرد خود را به عنوان یک ارگان حسگر نور از دست داده است، با دریافت نور توسط چشمها کنترل میشود، به این ترتیب که چشمها بر سیستم عصبی سمپاتیک تأثیر گذاشته، سیستم سمپاتیک هم به نوبهی خود غدهی پینهآل را فعال یا غیرفعال میکند.
غدهی پینهآل هورمون دیگری به نام اسکوروتونین هم تولید میکند. این هورمون در هنگام روشنایی تولید میشود. در شرایط روشنایی پایدار غدهی پینهآل تولید ملاتونین را متوقف میکند و بهطور مداوم به تولید مقادیر بالای اسکوروتونین میپردازد. از سوی دیگر در تاریکی پایدار تولید اسکوروتونین ادامه مییابد. تولید این هورمون هنگام روز در بالاترین حد و هنگام شب در پایینترین حد است، حتی اگر محیط بهطور مداوم تاریک باشد. همچنین مشخص شده است که برداشتن چشمها یا قطع کردن سیستم سمپاتیک موشها اثری مشابه قرار دادن آنها در تاریکی مداوم دارد. به هر حال در این شرایط ریتم روزانهی تولید اسکوروتونین بهطور طبیعی ادامه پیدا میکند.
چرخه روزانهی روشنایی، در چرخههای فعالیت غدد بسیاری از حیوانات پستتر نیز نقش مهمی دارد. افزایش نور خورشید در فصل بهار باعث رشد غدد جنسی و آغاز چرخهی تولید مثل و جفتگیری در بسیاری از پرندگان و پستاندارانی که تولید مثل سالانه دارند، میشود. چرخهی روزانهی روشنایی و تاریکی با انواع ریتمهای روزانهی پستانداران مانند چرخهی ترشح هورمونهای جنسیِ غدد فوق کلیوی همزمانی دارد.
در قورباغهها غدهی پینهآل ارگانی است که از سلولهای ویژه چشم تشکیل یافته، این چشم سوم در قورباغهها یک ارگان حسگر نور است. در استرالیا گونهای از مار وجود دارد که نحوهی قرار گیری فلسهای روی سر او نشان دهندهی یک چشم سوم است. با برداشتن فلسها میتوان یک چشم فیزیکی کامل را مشاهده کرد. همچنین تحقیقات اولیه روی غدهی پینهآل نشان داده است که سلولهای این غده ذاتاً سلولهای چشمی بودهاند، با تکامل بشر چشم سوم عملکرد خود را به عنوان یک چشم فیزیکی از دست داده، مغز اطراف آن را فراگرفته و آنچه ما اکنون غدهی پینهآل مینامیم، بر جای مانده است.
انسان اولیه از لحاظ عقلانی پیشرفته نبوده، حیات او عمدتاً به غریزه و شهود وابسته بوده است، که هر دو از طریق چاکرای آجنا عمل میکنند. چاکرای آجنا با غدهی پینهآل و این غده با سیستم عصبی سمپاتیک در ارتباط است. اکثر اعمال انسان اولیه را سیستم عصبی سمپاتیک کنترل میکرده، زیرا سیستم عصبی مرکزی انسانِ اولیه (مغز و نخاع) به حد کافی تکامل یافته نبوده است. بنابراین زندگی انسان اولیه و عملکرد سیستم عصبی سمپاتیک او بهطور عمده به تکانههای کالبد اختری وابسته بوده است. با تکامل بشر، سیستم عصبی سمپاتیک مهار شده و سیستم عصبی مرکزی به میزان قابل توجهی تکامل پیدا کرده است. به این ترتیب کالبد اختری نیز مهار شده، هر چند هنوز با ارسال پیام به پایانه فیزیکیِ چاکرای آجنا یعنی غدهی پینهآل در مغز به فعالیت خود ادامه میدهد. انسان امروزی با این مغز تکامل یافته میتواند از دانش اختری سود ببرد. از آنجا که در انسان مدرن فرآیندهای عقلانی و فعالیت سیستم عصبی مرکزی غالب شدهاند، فعالیت معنوی انسان دچار مشکل و نقصان شده است.
دانش کسب شده در سطوح فرامادی در مغز اختری یا ذهن پدیدار میشود و از طریق کالبد اختری به مغز فیزیکی میرسد. غدهی پینهآل با چاکرای آجنا ارتباط دارد وآجنا نیز به نوبهی خود با کالبد ذهنی در ارتباط است. غدهی پینهآل به عنوان یک ارگان فیزیکی انتقال دهندهی افکار از یک مغز به مغز دیگر یا از سطح بالاتر به مغز فیزیکی عمل میکند. اما انسان اغلب از ماهیت این دانش یا نحوهی ارتباط با آن آگاهی ندارد، زیرا اکثر مردم از سطوح بالاتر، آگاهی ندارند و تواناییهای معنوی آنها درگیر تکانهها و فرآیندهای ذهنی است. بسیاری از مردم نسبت به فرآیندهای سطح بالا حساسند، اما عدم آگاهی آنها ناشی از فقدان ارتباط با سیستم عصبی سمپاتیک است. ممکن است فردی در سطح اختری آگاه و فعال باشد، اما به علت عدم ارتباط بین سیستمهای فیزیکی و اختری در آگاهی او وقفه وجود داشته باشد. هر چقدر که آگاهی در سطح اختری زنده و فعال باشد، نمیتواند خاطرهی تجربیات آگاهی برتر را به مغز فیزیکی انتقال دهد، مگر اینکه ارتباطهای مذکور فعال باشند.